کلاه پیکاسو
نویسنده:
نظام الدین مقدسی
امتیاز دهید
«کلاه پیکاسو» نام رمانی از نویسنده معاصر ایرانی، نظامالدین مقدسی (-۱۳۵۳) است. در این داستان که به نوعی سوررئال یا فراواقعگرایانه محسوب میشود، در کنار دنبال کردن خط اصلی داستان با دنیای ساخته و پرداخته ذهن قهرمان آن که کارمند ادارهای است و جواد نام دارد آشنا میشوید. شخصیتی که مدام در حال گفتگو باخود است و خواننده را به درون رویاها و خیالات خود میبرد.
بخشی از داستان:
کلاهمو تنظیم میکنم. پیرهنم نونوار شده. ولی واقعا مثل ماری که جلد عوض کرده باشه تو جلد جدیدم راحت نیستم. تو اون یکی پیرهنم که از شهرستون آورده بودم میشد فکرهای بیشتری کرد. مثلا حتی میشد فکر کرد که دنیا چقدر مزخرفه. میشد هر چی هلت بدن بازم نیایی جایی که بهت بگن سیگارتو خاموش کن.
یا از همه بهترش این بود که میشد تو سه حرکت از تن درآوردش. اینجاس که آدم قدر اون چیزی که از دست داده رو میدونه. اگه یه دختر اهل حال باشی میفهمی که من چی میگم. یه پسر که بتونه با سه حرکت لباساشو در آره معرکه است.
دخترای دبیرستانی میگن معرکه است. دخترای دانشگاهی میگفتن خفنه. بالاترشو نمیدونم. یعنی نمیدونم اونایی که پرفسور و این چیزا میشن چی می گن. حالا امیر به من گفته سیگار نکشم. واقعا این بدترین فحشه. هر چیزی که آدم بدش بیاد میشه فحش. یه دفه یه پیرمرد که داشتم پرستاریشو میکردم بهم گفت تو خیلی لاغری. پیرمرد به این خرفتی تا حالا ندیده بودم. آخه من تو اون لحظه داشتم نقش اون زن چاق سیاه تو فیلم برباد رفته رو با خودم مرور میکردم. چه طور میشه گفت: تو خیلی چاقی. همین کافی بود که فکر کنم داره بهم فحش میده و من هم صد تا بدتر از اون رو بارش کنم. جمله هام عین جمله های اون زن به اسکارلت بود، وقتی میخوان برن مهمونی.
بیشتر
بخشی از داستان:
کلاهمو تنظیم میکنم. پیرهنم نونوار شده. ولی واقعا مثل ماری که جلد عوض کرده باشه تو جلد جدیدم راحت نیستم. تو اون یکی پیرهنم که از شهرستون آورده بودم میشد فکرهای بیشتری کرد. مثلا حتی میشد فکر کرد که دنیا چقدر مزخرفه. میشد هر چی هلت بدن بازم نیایی جایی که بهت بگن سیگارتو خاموش کن.
یا از همه بهترش این بود که میشد تو سه حرکت از تن درآوردش. اینجاس که آدم قدر اون چیزی که از دست داده رو میدونه. اگه یه دختر اهل حال باشی میفهمی که من چی میگم. یه پسر که بتونه با سه حرکت لباساشو در آره معرکه است.
دخترای دبیرستانی میگن معرکه است. دخترای دانشگاهی میگفتن خفنه. بالاترشو نمیدونم. یعنی نمیدونم اونایی که پرفسور و این چیزا میشن چی می گن. حالا امیر به من گفته سیگار نکشم. واقعا این بدترین فحشه. هر چیزی که آدم بدش بیاد میشه فحش. یه دفه یه پیرمرد که داشتم پرستاریشو میکردم بهم گفت تو خیلی لاغری. پیرمرد به این خرفتی تا حالا ندیده بودم. آخه من تو اون لحظه داشتم نقش اون زن چاق سیاه تو فیلم برباد رفته رو با خودم مرور میکردم. چه طور میشه گفت: تو خیلی چاقی. همین کافی بود که فکر کنم داره بهم فحش میده و من هم صد تا بدتر از اون رو بارش کنم. جمله هام عین جمله های اون زن به اسکارلت بود، وقتی میخوان برن مهمونی.
آپلود شده توسط:
malall
1395/02/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کلاه پیکاسو